برشی از کتاب های معروف( معرفی کتاب سلوک)

ساخت وبلاگ

قسمت هایی از متن کتاب سلوک

مگر انسان مى تواند نابود شدن خودش را از بیرون بنگرد و فرو ریختن هاى نامرئى روح خود را تشخیص بدهد؟

آدمى هرگز روح خود را از نگاه خود پنهان نمى دارد اگر با خویش در ریا نیاشد؛ و انسان مگر چند چشم محرم مى شناسد تا بتواند دل_باطن خود را در پرتو نگاه ها وابدارد بى هیچ پرهیز و گریز؟

انسان در مسیر عمر خود مگر چندبار مى تواند به دوستانى بربخورد که از میان آنها همزبانى بیاید؟

عشق؟! شکفتن و روییدن و لحظه اى کشف شدن. نه، پیش از لحظه؛چندان که مى توانم به یاد بیاورمش، گل به گونه ى آدمیزاد! زبان بند مى آید و کام و زبان خشک مى ماند و اندرونِ تن کوره اى ست که مى سوزد و مى سوزد بى قرار و بى آرام، اما خاموش و گویى در سکونى ابدى. هیچ حرکتى نه ، نه نیز کمترین جنبه اى. عشق در آن میانه چه شلنگ انداز ترقّصى خوش را به جولان در آمده است.

و آدمى مگر چند چشم محرم مى شماسد تا بتواند خود را، روح خود را، بى پوشش و پرهیز در پرتو نگاهش بدارد؟

 

زن دوست ندارد به زبان آشکار شود. زن فقط ستوده مى خواهد بشنود؛ فرقى هم نمى کند در زبان چه کسى! سال ها پیش تعریف آن نویسنده ى روسى را برایت آورده بودم که: زن مثل گربه است ؛ از جانب هر دستى نوازش بشود، سر بر زانوى همو مى گذارد.

دوست داشته شدن از سوى کسى که دوستش مى دارى ، آن حس و حالتى است که در واژه ى عام و عادىِ خوشبختى نمى گنجد.

(زن)در نهان مى گوید دوستم بدار!دوستش مى دارى. مى گوید نه؛ دوستم بدار! دوستش مى دارى. مى گوید نه، خیلى دوستم بدار! خیلى دوستش مى دارى. اما این کافى نیست. مى گوید خیلى ، خیلى ، خیلى دوستم بدار! خیلى خیلى خیلى دوستش مى دارى. اما نه! ناگفته مى گوید جانت را مى خواهم؛ برایم بمیر! سر مى گذارى و برایش مى میرى. جخ شیون مى کند و به فغان در مى آید ، کنارِ افتاده ى تو زانو مى زند، سرت را میان دست ها بر زانو مى گیرد و نعره مى زند که نمى خواستم بمیرى، نمى خواستم. برخیز ، برخیز و برایم بمیر!

چه خوب مى بود اگر این امکان فراهم مى شد که بتوان همه ى آنچه را در ذهن رخ مى دهد، به همان دقت و همان سرعت روى کاغذ آورد. اما این یک ناممکن است. براى همین انسان ، انسانى که ذهنى چنان شتابنده و پرتپش دارد، در نوشتن دچار احساس غبن مى شود از این که کمترین از آن انبوهه را هم نتوانسته است روى صفحه ى کاغذ ثبت کند. اما چه توان کرد؟

همین جورى که پلشتى جریان مى یابد، شخص به همان نسبت ناچار مى شود خودش را از آن دور کند. خمین است که گام به گام عقب نشینى مى کند، عقب نشینى تا به تدریج پناه ببرد به درون خودش، به دخمه اى که اصطلاحا درون نامیده مى شود.

در باور عشق و شناخت حقیقت آن، مرد ممکن است فریب بخورد؛ اما زن… زن حقیقت عشق را زود تشخیص مى دهد با حس نیرومند زنى، و اگر دبّه در مى آورد از آن است که عشق هم برایش کافى نیست ، او بیش از عشق مى طلبد، جان تو را.

در سیما چه مهربان است عشق و در سیرت چه خشمخوار. کمتر زنى مى توان سراغ کرد که در ذهنش نسبت به بستگان مردى که دوستش مى دارد ، مرتکب جنایت نشده باشد. آرى… عشق در پشت سیماى درخشانش یک غول دیگرکُش نهفته دارد. هیچ کس مبادا براى تو، الّا من.

شاید لازم نباشد انسان همه چیز را در عمل آزموده باشد تا آنچه مى گوید، نزدیک به واقع باشد. خاصه در واقعه ى مرگ، انسان نمى تواند آنچه مى گوید مبتنى بر تجربه باشد. اما من به یک حقیقت مهم در امر مرگ اطمینان دارم و آن این است که انسان تا به زندگى پشت نکرده باشد، مرگ بر او چیره نمى شود.

 

مشخصات کتاب

  • کتاب سلوک
  • نویسنده: محمود دولت آبادی
كتابخانه عمومي قيصر امين پورشهرستان لالي...
ما را در سایت كتابخانه عمومي قيصر امين پورشهرستان لالي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aminpoorlib-lalio بازدید : 172 تاريخ : چهارشنبه 1 اسفند 1397 ساعت: 12:14